حتي قشنگي پر شاپرك هم بدون آن معنايي ندارد. اما چهكسي هست كه اين پايان بندي را دوست داشته باشد؟ كمتر كسي از ما هست كه تكليفش را با ته خط زندگياش معلوم كرده باشد. به همينخاطر هم آنچه بيشتر برايمان اهميت دارد، «چگونه زيستن» پيش از مرگ است و آن هنگام كه چگونه زيستن بعد از مرگ دغدغه عدهاي از ما شد، «هنر» پديد آمد و «مردِ نكونام»شدن اهميت پيدا كرد. اما همه كه نميتوانند سعدي، حافظ، ونگوگ و گوته بشوند. پس چه چيزي ميتواند ياد ما را بر جريده عالم ثبت كند تا بعد از مرگ همچنان دوام داشته باشيم؟ عشق ديگر كاركردهاي گذشته خود را از دست داده، اما ما امروز ابزار بزرگتري به نام «رسانه» يافتهايم.
حالا در عصري زندگي ميكنيم كه صفحه نمايش بزرگي به اندازه جهان و حافظه عظيمي به پهناي همه تاريخ در اختيارمان قرار گرفته تا «چگونه زيستن» مان را روي آن ثبت كنيم طوري كه براي آيندگان قابل بازيابي باشد. به راستي آيندگان درباره ما چه قضاوتي خواهند كرد؟ آيا ما در دادگاه داوري آنها دفاعيهاي ميتوانيم داشته باشيم؟ مسلم است كه خير. حضور فيزيكي ما ديگر قابل بازيابي نيست، پس آنچه بر صفحه رسانهاي دنيا از زندگي ما ثبت شده ديگر رابطه خود را با واقعيت ماجرا قطع كرده است.
هرچه هست بازنمايي رسانهاي زندگي ما براي ديگران است. حكم آنها درباره ما ديگر قابل اعتراض نيست. دادگاه تجديدنظري هم وجود ندارد.آيا از اين آزمون تاريخي سربلند بيرون خواهيم آمد؟ به آنچه پيش پيش به اين محكمه فرستادهايد نگاهي بيندازيد. به عكسهايتان، بهنظرهايتان، به علاقهمنديهايي كه ثبت كردهايد، به دوستاني كه انتخاب كردهايد، به پستهايي كه با ديگران سهيم شدهايد، به مطالبي كه نوشتهايد، به فيلمهايي كه گرفتهايد و به هر آنچه چگونه زيستن شما را براي بعد از مرگتان روايت خواهد كرد. از شما چه چيزي باقي مانده است؟ مرگ چندان دور نيست. سخت است كه ناگهان بانگ برآيد و دوستان و اطرافيان شما بخواهند براي كارهاي كرده شما،همچون اتفاقي كه براي آن دختر پورشهسوار در خيابان شريعتي تهران افتاد، توجيهي بيابند و صدايشان به گوش كسي نرسد. سخت است مبناي قضاوت ديگران درباره شما 50-40 عكسي باشد كه بر حافظه اينستاگرامتان ثبت كرده باشيد و دست شما از دنيا براي دفاع از خودتان كوتاه باشد. در دنيايي كه در محاصره رسانههاست و مبناي قضاوت ديگران چيزي جز همين صفحه نمايش بزرگ نيست، چند نفر از ما در همه اعمال و رفتارمان مواظب بودهايم كه در برابر چه دوربيني قدم ميزنيم؟ و چه برنامهاي براي بعد از كاتدادن كارگردان داريم؟ متأسفانه ما همه همان «دختر پورشهسوار»يم. شما چطور؟
نظر شما